ایمان و صلابت در آرمان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز : چهارشنبه
سفره داران: امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی سلام الله علیهم
* در محضر میزبان:
حضرت امام علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما:
«الإمامُ کالشَّمسِ الطّالعَةِ المُجَلَّلَةِ نُورُها لِلْعالَم؛ امام چونان خورشیدی است که طلوع میکند و پرتو نورش تمامی جهان را، فرا میگیرد.»(1)
-- ایمان و صلابت در آرمان --
بر هیچ متفکری پوشیده نیست که یک مکتب بنیادی به ایمان نیازمند میباشد. قرآن به داشتن ایمان راسخ بسیار بهاء میدهد و آیات متعددی را مطرح میکند، فقط به یک نمونه از آن اشاره میکنیم.
در قبال افرادی که ظاهرسازی میکنند خواه مسلمان باشند و یا از طائفه دیگر، آنان را مورد نکوهش قرار میدهد و برای ایمان ظاهری ارزشی قائل نیست و ارزش را در ایمان واقعی و حقیقی میداند روی این جهت دو بار کلمه ایمان در آیه تکرار شد:
إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیهمْ وَ لَا هُمْ یَحزَنُون.(2)
«بدرستى کسانى که مؤمنند و کسانى که یهودى و نصرانى و صابئى هستند هر کدام بخدا و دنیاى دیگر معتقد باشند و کارهاى شایسته کنند پاداش آنها پیش پروردگارشان است نه بیمى دارند و نه غمگین شوند»
آنان که ایمان ظاهری دارند و پیروان یهود و نصاری و ستارهپرستان هستند باید این اصل کلی را بدانند که ایمان واقعی به خدا و روز قیامت و عمل صالح ثمره دارد و مشمول اجر الهی میشود.
کلمه «ءَامَنُوا» حکایت از ایمان ظاهری و کلمه «ءَامَنَ» اشاره به ایمان واقعی است. هر کدام از پیروان ادیان که در عصر و زمان خود بودهاند، اعتقاد قلبی و ایمان راسخ به خدا، در محضر خدا، ارج دارد؛ نه ظاهرسازی در دین.
ملاک در دینداری صلابت در آئین میباشد و این قانون را از یک نمایشنامه واقعی یعنی شهدای کربلا میتوان استفاده نمود.
ما در ذکر نمونه سعی میکنیم مطلب را بر عباس بن علی سلام الله علیهما تطبیق دهیم زیرا امام صادق علیهالسلام در مورد ایشان فرمود: «صلب الایمان»؛
یعنی دارای ایمان محکم بود که دشمن نمیتوانست در او تزلزل ایجاد کند بلکه در راه امامش محکم و پایدار و استوار بوده است.
اول: هنگامی که فرماندهی عمر بن سعد ـ لعنة الله علیه ـ حتمی شد و فرمان جنگ علیه ابا عبدالله الحسین سلام الله علیه را صادر کرد، شمر ـ لعنة الله علیه ـ با صدای بلند فریاد کشید فرزندان خواهر من کجائید؟
این سبط اخینا این العباس و اخوته - عباس و برادرانش کجائید؟
حضرت عباس و برادرانش توجهی به او نکردند و او را مورد بیاعتنائی قرار دادند.
حضرت امام حسین سلام الله علیه فرمود: (اجیبوه و لو کان فاسقا) جواب دهید اگر چه او فاسق است.(3)
نکته قابل توجه اینکه اگر اباعبدالله دستور جواب نمیداد، عباس صحبت نمیکرد؛ چون بیعت با امام مفهومش این است که با دشمن تماس برقرار نکند و در حدود فرمان فرمانده، خود را موظف نماید.
حضرت عباس و برادرانش گفتند: چه میگوئی؟
شمر گفت: ای فرزندان خواهر من! شما در امانید. خودتان را با حسین به کشتن ندهید و شما از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید.
حضرت عباس فرمود: خدا ترا لعنت کند چگونه ما در امان باشیم ولی فرزند رسولخدا در امان نباشد؟(4)
دوم: با شور و عشق فراوان به لشکر دشمن حمله کرد و مشک خالی را پر از آب نمود. تمام همت او این بود که آب را به خیمه برساند. همچون شیر بر سپاه دشمن میتازد و بدون اینکه زخم و دردی و خستگی احساس نماید؛ ناگهان دست راست او را قطع میکنند. او مشک را به دست چپ میگیرد. حماسهای در تاریخ ثبت میکند که تاکنون بشر همانند آن ندیده است.
والله ان قطعتمو یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
و عن امام صادق الیقینی
سبط النبی الطاهر الامینی
بخدا قسم دست راستم گرچه قطع کردید ولی تا آخرین نفس حمایت از دین میکنم و نیز حمایت میکنم از امامم که میدانم او در گفتارش صادق و وعدههایش یقینی است زیرا فرزند پاک پیامبر امین است.
آیا براستی کسی که روز را میبیند میتواند بگوید شب است؟ عباس سخنان امام را همچون روز روشن مینگرد اگر او را پاره پاره کنند، تاریکی بر روشنائی روز او نفوذ نمیکند و لغزش در ضمیر او راه پیدا نمیکند. او در پایگاه عمیق امامت پهلو زده است. از هیچ چیز رعب و وحشت ندارد؛ زیرا میگوید زخمها را بر بدن میخرم و در حالی است که لحظهای بعد چشم را باز میکنم و جای خود را در بهشت میبینم و در رحمت واسعه ایزدی هستم. آنکسی باید از مرگ بترسد که مرگ را عاقبت بدی برای خود میداند.
دشمن دست چپ عباس را هم قطع کرد او مشک را به دندان گرفت در حالی که حماسهای دیگر را میسرود که حاکی از ایمان قوی ابوالفضل العباس علیهالسلام بود:
یا نفس لا تغشی من الکفار
و ابشری برحمة الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یا رب حر النار
ای عباس از کافران نترس زیرا از بشارت رحمت خدا برخورداری و در معیت پیامبر گرامی در بهشت جای داری. بنیامیه از روی اینکه خوی تجاوزگری دارند دستهایت را بریدند ثمره این ظلمشان جهنم است.(5)
در خاتمه این سخن، بیان یکی از ویژگی های حضرت عباس بن علی سلام الله علیهما، خالی از لطف نیست. همو که تا آخرین لحظات عمر شریفش، امام حسین سلام الله علیه را «برادر» خطاب نکرد و جز «سیدی و مولای» بر زبان جاری نساخت. همو که در اطاعت از برادرش گوی سبقت از عالمیان ربود. همو که ...
اطاعت و فرمانبرداری یکی از عوامل تکامل است. آدمی چون دارای انواع غریزه است موجبات نافرمانیاش فراهم است؛ بگونهای که هر لحظه فرماندهی اندیشه را از او میگیرد و در زیر نظر تمایلات قرار میدهد. روی این جهت قانون اطاعت، عالیترین قوهای است که میتواند غرائز را مهار کند.
انسان موفق آن کسی است که مطیع خداست و از اوامر او سرپیچی نمیکند. فردی که بدنبال شهوات حرکت میکند، چون شیء حقیری است که باد به هر طرف او را میجنباند نمیتواند از خود مقاومت نشان بدهد.
بنابراین اطاعت در انسان ایجاد نیروی قویی میکند و از مقاومت و سستی بیرون میآورد. بهترین گواه، شهدای کربلا ـ علی الخصوص سپهسالار نینوا اباالفضل العباس علیه السلام ـ هستند که با اطاعت از امام، حماسه درخشان را آفریدند و نامشان را در دفتری به بلندای تاریخ ثبت نمودهاند.
چنانچه در زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس میخوانیم:
السلام علیک یابن امیرالمؤمنین السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله اشهد انک قد جاهدت و نصحت و صبرت حتی اتیک الیقین.(6)
درود بر تو ای پسر امیرالمؤمنین! درود بر تو ای عبدصالح و فرمانبردار خدا و رسولش! گواهی میدهم بر تو که جهاد نمودی و خیرخواهی کردی و صبر کردی تا آخرین لحظه عمرت.
عمل صالح معیار دیگری برای تکامل بوده است و در حق ابوالفضل گفته شده او عبد صالح خداست چون چهار نشانه عبد صالح در حضرت بوده است.
قال رسول الله:
علامة الصالح اربعة: یصفی قلبه و یصلح عمله و یصلح کسبه و یصلح اموره کلها.(7)
صالح چهار نشانه دارد: 1- تصفیه قلب 2- اصلاح علم 3- اصلاح کسب 4- اصلاح تمام امور
حضرت عباس از نظر عبادت و زهد و تقوی نمونه بود.
مرحوم صدوق در ثواب الاعمال میگوید: اثر سجده در پیشانی او نمایان بود، چنانچه وقتی سرهای شهدا را وارد کوفه کردند، آن اثر را بر پیشانی او مشاهده میکردند و بر اساس همان اثر سر ابوالفضل العباس را تشخیص دادند. چون در میان مردم شهرت داشت او مظهر جمال الهی بود هر اندازه در حق او گفته بشود کم است ولی...
امام حسین در شب عاشورا اصحاب خودش را ستایش کرد، نگفت یک عده مردم بیگناه و بیچاره فردا کشته می شوید و عمر شما خاتمه داده می شود، بلکه آنها را ستایش کرد و فرمود:
فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی؛ من یارانی در جان بهتر از یاران خودم سراغ ندارم، یعنی من شما را بر یاران بدر که یاران پیغمبر بودند، ترجیح می دهم، بر یارانی که قرآن کریم برای انبیاء ذکر می کند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین»(8) ترجیح می دهم.
یعنی اعتراف می کنم که همه شما قهرمان هستید. سخنش این طور آغاز می شود: مرحبا به گروه قهرمانان! بنابراین حالا که فهمیدیم این داستان دو صفحه دارد، می خواهیم صفحه دوم آنرا هم مورد مطالعه قرار دهیم و اعتراف بکنیم که ما در گذشته این اشتباه را مرتکب شده ایم که این داستان را فقط از یک طرف آن مطالعه کرده ایم و غالبا آن طرف دیگر داستان را مسکوت عنه گذاشته ایم. یعنی ما نمایشگر قهرمانی های جنایتکارانه پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد بوده و هستیم.(9)
امام زین العابدین علی بن الحسین سلام الله علیهما می فرماید: خداوند عباس را رحمت کند. او ایثار کرد و آزمـوده شـد و جـانـش را فـدای بـرادر کرد تا آنکه دستانش قطع گردید. آنگاه خداوند ـ عزوجل ـ به جای آنها به او دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت پرواز کند همان طور که بـه جعفر بن ابی طالب دو بال داد. عباس در نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی دارد که در روز قیامت همه شهیدان به آن غبطه می خورند.(10)
امـام صـادق سلام الله علیه فـرمـود: عموی ما عباس دیده ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه با ابا عبدالله جهاد کرد و آزمونی نیکو پس داد و به شهادت رسید.(11)
در زیـارت وارده از امـام صادق سلام الله علیه تعبیرهای شگفت انگیزی وجود دارد که عقل را حیران می کند و حاکی از منزلت والا و مقام بلند حضرت عباس علیه السلام است. در آن زیارت آمده است:
چـون بـه زیـارت قـبـر عـبـاس بـن علی سلام الله علیهما واقع در کنار شط فرات به موازات حائر رفـتـی بـر در سـقـیـفـه بـایست و بگو: درود خداوند و درود فرشتگان مقرّب و پیامبران فرستاده اش و بندگان نیکش و همه شهیدان و صدّیقان و درودهای پاک و پاکیزه در صبح و شـام، بر تو باد ای پسر امیر المؤمنین! گواهی می دهم به تسلیم، تصدیق و وفا و خـیر خواهی تو نسبت به فرزند پیامبر مرسل و سبط برگزیده و راهنمای دانا و وصـی تـبـلیـغ کـنـنـده و مـظـلوم سـتـمـدیـده. خـداونـد از سـوی رسـول خـویـش و امـیـر المـؤمـنین و حسن و حسین ـ صلوات اللّه علیهم ـ به خاطر شکیبایی و بـردبـاری و رنـجـی کـه تـحـمـل کـردی، برترین پاداش ها را به تو عنایت فرماید. خوشا به زندگانی آخرت. خداوند لعنت کند آن کس که تو را کشت. خداوند لعنت کند آنکه حق تو را نشناخت و حرمت تو را کوچک شمرد. خداوند لعنت کند، آن که میان تو و آب فرات مانع گشت. گـواهـی می دهیم که تو مظلوم کشته شدی و خداوند به آنچه به شما وعده داده است وفا خواهد کرد.
ای فـرزند امیرالمؤمنین من [از سفر] آمده به خدمت رسیده ام. قلب من تسلیم شهادت شما است. من پیرو شـما و آماده یاری شما هستم، تا آنکه خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است. من با شـمـا هـسـتـم نـه با دشمنانتان. من به شما و بازگشت شما ایمان دارم. و به آنها که با شما مخالفت ورزیدند و شما را کشتند، کفر می ورزم. خداوند لعنت کند مردمی را که شما را با دست و زبان کشتند.
آنگاه داخل شو و صورت را بر قبر بگذار و بگو:
درود بـر تـو ای بـنـده نـیـکـو کـار و فـرمـانـبـردار خـداونـد و رسـول او و امـیر المؤمنین و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ درود و رحمت و برکات و رضوان خـداونـد بـر تـو و بـر روح تـو و بر بدن تو باد. گواهی می دهم که تو به همان راهی رفتی که بدریون (شرکت کنندگان در جنگ بدر) و مجاهدان راه خداوند رفتند. آنها که خیر خـواهـانـه با دشمنان خدا پیکار کردند، در یاری اولیای خداوند به سختی کوشیدند و از دوسـتـانـش دفـاع کـردنـد. خـداونـد بـه تـو بـرتـریـن، بـیـش تـریـن، افـزون تـریـن و کـامـل تـریـن پـاداش کسی را عنایت کند کـه بـه بـیعت خویش وفا کرده دعوت پروردگارش را اجابت و والیان امر خویش را اطاعت نموده است. گواهی می دهم که تو فراوان نصیحت کردی و نهایت کوشش را به خرج دادی. خداوند تو را با شهیدان برانگیزد و روح تو را بـا ارواح شـهـیـدان(12) قـرار دهـد و در بـهـشـت خـویـش وسـیـع تـریـن مـنـزل هـا و بـرترین خانه ها را به تو عنایت کند. نام تو را در علیین بالا برد و تو را بـا پـیـامـبـران، صـدیقان، شهیدان و صالحان محشور گرداند؛ و آنان چه نیکو رفیقانی هستند.
گـواهی می دهم که تو سستی و عقب نشینی نکردی و با بصیرت در کار خویش ره سپردی و به صالحان اقتدا و از پیامبران پیروی کردی. خداوند ما و شما و پیامبرش و اولیایش را در جـایـگـاه خـاشـعـان گـرد آورد، هـمـانـا او رحـم کـنـنـده تـریـن رحـم کـنـنـدگـان اسـت.(13)
در زیـارت نـاحـیـه مـقـدسـه نـیـز بـر وی چـنـیـن درود فـرستاده شده است:
سلام بر اباالفـضـل العـباس، پسر امیرالمؤمنین، که برادرش را با جان یاری داد و برای فردایش امـروز تـوشـه برگرفت و جانش را فدای او کرد و برای آوردن آب کوشید. آن کسی که دو دسـتـش بـریـده شـد. خـداونـد قـاتـل او یـزید بن رقاد جهنی(14) و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.(15)
حـضرت اباالفضل، در روز عاشورا، برادران پدری و مادری اش یعنی عبداللّه، جعفر و عـثـمـان را بـه جـنـگ فـرستاد تا پیش از او به شهادت برسند و او در نزد خداوند اجر و پاداش ببرد. این بود که نخستین آنها گفت: تو پیش از من میدان برو تا من تو را ببینم و در نزد خداوند اجر ببرم، چرا که تو فرزند نداری.(16)
حـضـرت عباس مردی زیبا و خوش سیما بود. او بر اسبی چاق سوار می شد و پاهایش به زمـیـن مـی رسـیـد؛ و به او ماه بنی هاشم می گفتند! روزی که کشته شد پرچمدار حسین بن علی سلام الله علیه بود.(17)
در روز دهم هنگامی که جنگ طرفین در گرفت، عمرو بن خالد صیداوی و غلامش سعد، مجمع بن عبداللّه و جنادة بن حرث، با شمشیر به دشمن حمله کردند. چون در میان جمعیت رفتند، دشـمـن آنان را محاصره کرد و رابطه شان را با یارانشان قطع نمود. حسین سلام الله علیه برادرش عـبـاس را نـزد آنـان فـرسـتاد و او به تنهایی به دشمن حمله کرد. او شمشیر در میان مردم نـهـاد و آنـان را از گـرد یـارانـش پـراکـنـده سـاخت و آنها را رهانید. یاران بر عباس سلام کـردنـد و حـضـرت آنـان را بـا خـود آورد، ولی چـون مجروح بودند حاضر نشدند که به سلامت باز گردند؛ و عازم میدان نبرد شدند در آن حـال عـبـاس از آنـان دفـاع مـی کـرد تـا آنـکـه در یک جا کشته شدند. آن حضرت نیز بازگشت و خبر آنان را به آگاهی امام حسین علیه السلام رساند.(18)
آن حضرت ملقب به سقّا (19) و پرچمدار امام حسین علیه السلام بود.(20)
امـام حـسین سلام الله علیه نسبت به برادرش محبت خاص و فراوان داشت، تا آنجا که وقتی او را صدا می زد می فرمود: ای عباس، جانم به فدایت!
طـبـری نـقـل مـی کـنـد که چون عمرسعد روز پنج شنبه، نهم محرم، پس از نماز عصر با سـپـاهـش بـه اردوگـاه امـام حـسـیـن حـمـله کـرد، امـام بـه بـرادرش ابـاالفضل گفت: برادر جان، عباس ـ جان برادر به فدایت ـ سوار شو و با آنان دیدار کـن و بـگو که چه کار دارید و مقصودشان چیست؟ و برای چه کاری آمده اند.(21)
ابـاالفـضـل سلام الله علیه در هـمـه آزمایشهای دشوار الهی پیروز شد تا آنکه به شهادت رسید. لیـکـن بـرتـریـن و درخـشـان تـریـن ایـن آزمـون هـا در روز دهـم مـحـرم و پـس از کـشـتـه شـدن یـاران امـام علیه السلام از اهـل بـیـت و اصـحـاب بـزرگـوار آن حـضـرت بـود. در ایـن هـنـگـام ابـاالفضل که سینه اش از باقی ماندن در سرای فانی و زندگی خسته کننده تنگ شده بود، نزد امام حسین علیه السلام آمد و اجازه میدان گرفت. حضرت فرمود: چنانچه آهنگ میدان داری، برای ما آب بیاور.(22)
او مشک را گرفت و با حمله به قلب سپاه چند هزار نفری دشمن، آنان را از فرات کنار زد. آنگاه مشک ها را پر کرد و در حالی که قلبش چونان آتش می گداخت کفی آب را برداشت تا بنوشد؛ اما چون تشنگی حسین علیه السلام و همراهانش را به یاد آورد، آب را ریخت و فرمود:
ای نفس پس از حسین بر تو ننگ باد تو نباید پس از او زنده باشی.
اینک حسین در آستانه مردن است؛ تو آب گوارا می نوشی؟
به خدا سوگند که این شیوه دینداری من نیست.(23)
چون اباالفضل بدون دست بر زمین افتاد، با صدای بلند فریاد زد: برادر، مرا دریاب. ابـا عـبـداللّه هـمـانند باز بر بالینش آمد و دید که دست چپ و راست او قطع شده اسـت؛ پـیشانیش شکسته و چشم او به سبب تیر شکافته شده و زخمی و مجروح گشته است. حضرت با قد خمیده بر بالین برادر نشست و گریست تا آنکه روح از تن عباس جدا گشت، سـپـس امـام بـه دشمن حمله کرد و آنان را از راست و چپ می زد و آنان چونان بزی که گرگ در پی اش باشد، از برابر آن حضرت می گریختند! امام می فرمود: کجا می گـریـزیـد شـمـا برادرم را کشته اید. کجا می گریزید؟ شما بازویم را سست کرده اید. آنگاه تنها به جایگاه خویش بازگشت.(24)
هنگامی که عباس کشته شد حسین سلام الله علیه فرمود: اینک کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد.(25)
امام حسین، عباس سلام الله علیهما را در همان مکانی که بر زمین افتاد، به جای گذاشت و مانند دیگر شهیدان به خیمه نبرد.
اسـتـاد مـقرم در این باره تفسیری نیکو دارد. او می گوید: سبب اینکه حسین علیه السلام عباس را در جـای خـودش گذاشت راز پنهانی بود که گذشت روزگار آشکارش کرد؛ و آن این بود که در جایی جدا از شهیدان دفن گردد تا خود قبر و بارگاهی جداگانه داشته باشد و مردم بـرای بـرآورده شـدن حوایجشان به زیارت وی بروند. زیارتگاه منور آن حضرت مکانی بـاشـد کـه مـردم در آنـجـا اجـتـمـاع و دسـت بـه درگـاه خـدای مـتـعـال دراز کنند. در آنجا کرامتهای خیره کننده آشکار گردد و امت اسلام منزلت والای او را در نزد خداوند بشناسند و به آن حضرت دوستی فراوان بورزند و پیوسته به زیارت وی بـیـایـنـد و حـضـرت عـبـاس حـلقـه اتـصـال مـیـان مـردم و خـدای مـتـعـال بـاشـد. ایـن بـود کـه حسین سلام الله علیه نیز همان خواست خداوند را به اجرا در آورد، که می خـواست منزلت ظاهری اباالفضل همانند منزلت اخروی او باشد؛ و همان شد که حسین و خدایش می خواستند.(26)
سلام بر سرور ما اباالفضل العباس مادامی که شب و روز باقی است! (27)
گویا هر نوع خطابی که میدانستیم بر زبان آوردهایم و طاقت از کف داده دست به دامان گریه شدهایم. زبان اشک چیز دیگری و سخن چشم به گونهای دیگر است که میگوید:
هَلْ مِنْ مُعینٍ فَاُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکاءَ؟!.... لَیْتَ شِعْری أیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی؟...
ای کاش میدانستم که روزگار تو را در کجا جای داده؟ و یا کدام زمین و یا کدام خاکی تو را بر خود حمل میکند؟
آیا گریه کنندهای هست تا به کمک او ناله و گریه را طولانی کنم؟ آیا بیتابی کنندهای هست که در تنهایی زاری او را یاری دهم؟ آیا چشمی را خار افتاده تا دیده من هم در اشک و اندوه او را کمک کند؟ ای پسر احمد! آیا راهی به سوی تو هست تا ملاقات شوی؟! آیا روزگار ما با وعدهای به تو متصل خواهد شد تا بهرهمند شویم؟ کِی بر چشمههای سیراب کنندهات وارد میشویم تا سیراب شویم؟ کِی از آب گوارای فیض تو سود میبریم که تشنگی به درازا کشیده است؟ کِی میشود که صبح و شام شرفیاب حضورت گردیم تا چشمانمان روشن گردد؟ کِی تو ما را میبینی و ما تو را میبینیم در حالی که پرچم پیروزی را باز کردهای؟ آیا شود که ما را ببینی در حالی که گرد شمع وجود تو حلقه زده باشیم و تو امامت مردم را به دست گرفته و زمین را پر از عدل نموده باشی و به دشمنانت خواری و عذاب را چشانده و سرکشان و منکرین حق را ریشه کن نموده و دنباله متکبران را قطع و ریشههای ظالمین را از بن برآورده باشی و ما در آن حال بگوییم: «الحمد للَّه رب العالمین»!!!
ـ سینه زنی[واحد] ـ حاج حسن خلج «ببین سر به زیر و حقیر آمدم به پابوس نعم الامیر آمدم سرم روی پایت گذارم حسین بجز تو پناهی ندارم حسین امیری حسین و نعم الامیر بیا از کرم دست ما را بگیر ـ اگر از محبت قبولم کنی مرا ریزه خوار بتولم کنی امیری حسین و نعم الامیر بیا از کرم دست ما را بگیر»
فرمت: MP3
زمان: 3 دقیقه و 30 ثانیه
حجم: 823 کیلوبایت
پی نوشت ها:
1. الکافی،کتاب الحجّة، باب نادر جامع فی فضل الإمام و صفاته،ح1.
2. سوره مبارکه بقره،آیه62.
3. آقاجان! این جانهای ناقابل ما بقدای این رحمت و مهربانی و بزرگواری شما... آقاجان! نوای یاحسین ما را هم پاسخ بفرما
4. تاریخ طبری،ج7،ص317ـ مقتل مقرم،ص335.
5. معالی السبطین،ج1،ص447.
6. مفاتیح الجنان،ص740.
7. تحف العقول،ص20
8. سوره مبارکه آل عمران،آیه146 : و چه بسیار پیامبرانى که همراه او تودههاى انبوه، کارزار کردند و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید، سستى نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم [دشمن] نگردیدند، و خداوند، شکیبایان را دوست دارد.
9. حماسه حسینی،ج1،ص135.
10. امالی شیخ صدوق،ص373،مجلس هفتادم،ح10
11. قاموس الرجال،ج6،ص29
12. در بحارالانوار،ج101،ص278،باب30،ح1،بجای الشهداء(شهیدان)، السعداء(سعادتمندان) آمده است.
13. کامل الزیارات،ص269،باب85،ح1.
14. در مقاتل الطالبین،ص56 و تاریخ طبری،ج4،ص358، زید بن رقاد جهنی آمده است.
15. بحارالانوار،ج45،ص66.
16. مقاتل الطالبین،ص54
17. همان،ص56.
18. ابصارالعین،ص61؛ و ر.ک: تاریخ طبری،ج4،ص340
19. ر.ک: همان،ص62؛ مقاتل الطالبین،ص55؛ مقتل الحسین خوارزمی،ج1،ص347
20. ر.ک: الاخبار الطوال،ص256؛ الارشاد،ص260
21. تاریخ طبری،ج4،ص315
22. ر.ک: ابصار العین،ص62.
23. ر.ک: مقتل الحسین علیه السلام،مقرم،268.
24. ر.ک: ابصارالعین،ص62
25. ر.ک: بحارالانوار،ج45،ص42؛ مقتل الحسین خوارزمی،ج2،ص34
26. مقتل الحسین،مقرم،ص270
27. باکاروان حسینی از مدینه تا مدینه،ج4،ص107.