باطل گرایی!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز : چهارشنبه
سفره داران: امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی سلام الله علیهم
* در محضر میزبان:
امام جواد سلام الله علیه:
«هنگامی که پسرم علی ـ امام هادی ـ از دنیا برود چراغی بعد از او آشکار می شود، و سپس مخفی می گردد. وای بر کسی که در باره او شکّ و تردید به خود راه دهد، و خوشا به حال شخص غریبی که دین خود را برداشته ـ برای حفظ آن ـ از شهری به شهر دیگر فرار کند»(1)
-- باطل گرایی! --
در رابطه با علل باطل گرایی و رویگردان شدن از حقیقت مباحث فراوان و عمیقی در نهج البلاغه وجود دارد که برخی از آنها را مورد توجه قرار می دهیم. از قبیل:
اول: حب حیات و علاقه به ماندن و تداوم زندگی
می خواهند زندگی کنند و باشند و ماندن و بودن برای آنها اصل است در نتیجه به سکوت و سکون و سازش و تسلیم تن درمی دهند و حق را با آن که میبینند و میشناسند نادیده می انگارند.
کسی که ماندن برای او اصل است به انواع رذائل اخلاقی و دروغ و دورویی و فساد خود را عادت میدهد تا چند روزی باشد و زندگی کند، دیگر قیام علیه ظلم و نابرابری برای او معنا ندارد، برای چنین فردی حق ثقیل و اجرای آن تلخ میباشد.
امام علی علیه السلام فرمودند: «به درستی که حق سنگین اما گوارا است و باطل سبک اما بلاخیز و مرگ آور است»(2)
دوم: خود دوستی و خودپسندی
کسی که خود را دوست دارد و به مرز خودسری و خودپسندی رسیده و تا آنجا پیش رفته است که با آراء و افکار دیگران اعتنایی ندارد. از حق رویگردان میشود زیرا اساس باور او، خود اوست. چنین فردی را اگر بخواهیم به حق بکشانیم و یا حکم حقی را علیه او اجراء نماییم. تلخ است و برخلاف انتظار و خوددوستی اوست.
چون خود را دوست دارد نمیخواهد باور کند در فلان مسئله اشتباه کرده است و محکوم است.
اگر در تربیت فرزند کوتاهی کرده و مقصر است فورا آن را به زمان و زمانه فاسد مربوط میداند نه کوتاهی و بیتوجهی خودش.
سوم: بعضی میخواهند آزاد آزاد باشند و آزادی آنها حد و مرزی نداشته باشد هر چه میخواهند بیابند و هر کاری را که دوست دارند انجام دهند.
حق و حقیقت که نوعی حدود و مقررات را به همراه دارد و انسان را محدود میکند و آزادی فردی را در برابر آزادی جامعه میسنجد، تلخ است و با روح بیبند و باری ناسازگار میباشد. که گروهی از آن رویگردان میشوند. و از حق تجاوز میکنند و از آن گریزانند.
امام علی علیه السلام: «هر که عاشق چیزی شود. عشق چشم او را در دیدن حق کور میکند و دلش را بیمار میسازد پس او با چشمی که نمی بیند و گوشی که نمی شنود برای دیدن و شنیدن چیزها اقدام میکند و موفق نمیشود»(3)
آنگاه امام نصیحت می فرماید که:
«خداوند بزرگ واجباتی را بر شما لازم دانسته است آنها را ضایع نکنید و حدود و مرزهایی برای شما تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از چیزهایی نهی کرده که باید حرکت آنها را نگهدارید.»(4)
چهارم: مشکل بودن خودسازی و تربیت نفس
خودسازی و بازسازی جامعه مشکلات و محرومیت هایی را به همراه دارد. تربیت خانواده و کودکان نیز سختیها و دردسرهایی برای انسان بوجود می آورد.
بسیاری توان مقابله با آن را ندارند.
و بسیاری در خط رفاه زدگی نمی خواهند خود را به دردسر بیاندازند.
و برخی نیز در مقابل مشکلات، فروتنی و صبر و بردباری لازم را ندارند.
از این رو که حق تلخ است و مشکل، آگاهانه از حق می گریزند.
امام به مالک اشتر می نویسد: «هرگز در تنگنا قرار گرفتن برای کار درستی یا مشکلات اجرای پیمان های الهی، تو را وادار نسازد که برای برطرف کردن آن از راه غیر حق اقدام کنی و به باطل روی بیاوری»(5)
پنجم: خودمحوری
خودپسندی و غرور تقاضا دارد که همیشه انسان حاکم باشد و حق بجانب معرفی گردد. اگر در موردی یا مواردی مرتکب خلاف هم شد، سعی میکند توجیه کند و باز هم چهره حق بجانب بگیرد. چون قبول محکومیت با خصلت خودمحوری او نمیسازد از این رو از حق فاصله میگیرد و نادیده می انگارد.
دیگران را محکوم میکند به روزگار و زمانه بد میگوید. بخت و سرنوشت و اقبال را به میان میکشد، و با هزاران بر چسب و تحلیلهای دروغین سعی دارد که خود را بر حق معرفی کند.
امام علی علیه السلام در این رابطه میفرماید: «بپرهیز از عملی که تو را خشنود میسازد اما برای عموم مسلمانان زشت و ناپسند است»(6)
ششم: طغیان غرائز نفسانی و حیوانی
بسیاری از مردم حق را میشناسند و باطل را میدانند و طرفدار حق نیز هستند اما در طغیان غریزه، به طرف باطل روی می آورند و پذیرش حق برای آنان سنگین و تلخ مینماید.
کار اساسی این است که با خودسازی و تربیت نفس، جلوی هرگونه طغیان را بگیریم و بر نفس و غرائز خود مسلط باشیم.
امام علی علیه السلام: « ای مردم ترسناکترین چیزی که برای شما تصور میشود دو چیز است پیروی از هوی و هوس و آرزوهای طولانی، اما پیروی از هوی و هوس انسان را از حق بازمیدارد»(7)
هفتم: کشش طبیعی باطل و خودرو بودن و فریبندگی آن غرائز حیوانی در انسان خودرو است و تربیت و کنترل آن ممکن است و بسیاری در خط بی تفاوتی و رفاه طلبی تن به مشکلات سازندگی نمی سپارند از این رو باطل و مفاسد و گناهان نوعی کشش طبیعی دارند و ظهور میکنند. چشم را تربیت کنیم که نگاه حرام نکند. سخت است. تلخ است. (اما ثمری شیرین دارد) ولی برای نگاههای آلوده و حرام زحمتی ندارد و مشکلی را نباید تحمل کرد.
شهوترانی، چپاول کردن اموال مردم، کم کاری، حرام خواری، زحمت و مشکلاتی ندارد .
انسانها را اگر به حال خود بگذارید و با اخلاق و ایمان تربیت نکنید خودبخودی به سوی مفاسد و گناهان کشیده میشوند که مولوی میگوید:
باطلان را چه رباید باطلی/عاطلان را چه خوش آید عاطلی/باطلند و مینمایندم رشد/زانکه باطل باطلان را میکشد
در نتیجه کنترل شهوت و احترام به مال و آبروی مردم، خوب و به اندازه کار کردن و رعایت مقررات. نیازمند به تعلیم و تربیت و اعزام انبیای الهی و امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین و ارسال کتب آسمانی است.
اینجاست که باید با زور و فشار، نفس را کنترل کرد و عنان آن را از دست نداد . و با قاطعیت آن را به طرف خوبیها و ساخته شدن و رعایت قانون کشاند گرچه پس از آن رام میشود و به خوبیها خو می گیرد و خطرات از بین می روند.
در کتاب احتجاج طبرسی از احمد بن اسحاق نقل شده که او ضمن پرسش هایی که از حضرت حجة بن الحسن - عجل اللّه تعالی فرجه شریف - می نماید از جمله می پرسد:
چرا مردم خود نمی توانند رهبر و امام انتخاب کنند و باید این انتخاب از طرف خدا باشد؟
- حضرت حجت (عج): امام مصلح یا مفسد؟
- احمد بن اسحاق: البته امام مصلح و عادل.
- حضرت حجت (عج): با توجه به این که جز خدا کسی از درون و ضمیر پنهان اشخاص و صلاح و فساد آنان خبر ندارد، آیا این احتمال نمی رود که مردم بر اثر عدم آگاهی (از حقیقت باطنی افراد) فرد مفسدی را به جای مصلحی انتخاب کنند؟
- احمد بن اسحاق: بله.
- حضرت حجت (عج): علت همین است حال دلیل و شاهدی برای تو می آورم که عقل تو پذیرای آن باشد، سپس حضرت اشاره به داستان حضرت موسی می نماید که خلاصه آن چنین است:
حضرت موسی با آن جامعیت و وسعت عقل و کمال علمی که داشت و با توجه به عالم غیبت اتصال داشت و بر او وحی نازل شد هفتاد نفر از بهترین مردم خود را که در ایمان و اخلاقشان هیچ شکی نداشت برای میقات پروردگارش با خود برد، اما این گونه انتخاب او، روی افراد نااهل و منافق انجام گرفت و آن جریان که خداوند در قرآن می فرماید پیش آمد (یعنی آن هفتاد نفر برگشتند و گفتند: تا وقتی که خدا را آشکارا به ما نشان ندهی ما به تو ایمان نمی آوریم.) در جایی که انتخاب کسی که خداوند او را به نبوت برگزیده روی افراد صالح قرار نگیرد با آنکه آن حضرت فکر می کرد آنها بالاترین درجه شایستگی و صلاحیت را دارند و از همه افراد موجود در جامعه اصلح می باشند، نتیجه می گیریم که جز آن خدایی که از درون سینه ها و دلها آگاه است و علم او به نهان و آشکار مردم احاطه دارد، کسی نمی تواند امام و رهبر را انتخاب و تعیین نماید و صالح و فاسد را تشخیص دهد.
یک شب نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آمدم. پرسید:«ای اعور![حارث اَعوَر] چه چیزْ تو را به این جا کشاند؟».
پاسخ دادم:ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، مهر تو مرا به این جا آورد .
[علی علیه السلام] فرمود:«پس [بگذار] من هم به سپاسِ این دوست داشتن، خبرت بدهم که دوستدار من نمی میرد، مگر آن که به وقت خارج شدن روحش، همان وقتی که دوست دارد، مرا می بیند؛ و دشمن من نمی میرد، مگر این که به وقت خارج شدن روحش، همان وقتی که دوست نمی دارد، مرا می بیند».(8)
آرامش دلی که شیعه دارد هیچ دین و ملتی ندارد، و این بخاطر عصمت مطلقی است که امامانش به امضای پروردگار در صریح آیه «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» دارند. در پیشگاه اماممان به این پایه مهم اعتقادی اقرار میکنیم:
عَصَمْتَهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأْتَهُ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ...
خدایا، او بنده توست که او را از گناهان معصوم داشتهای و از عیوب بری ساختهای و از پلیدیها مطهر نمودهای و از ناپاکی سلامت داشتهای.
خدایا، ما در روز قیامت که امر عظیم واقع میشود شهادت میدهیم که هیچ گناهی از او سر نزده و هیچ خطایی انجام نداده، و هیچ معصیتی را مرتکب نشده، و هیچیک از طاعات تو را ضایع نکرده و هیچ حرمتی از تو را هتک ننموده و هیچ واجبی را تبدیل نکرده و هیچ شریعتی را تغییر نداده است. او طاهر و صاحب تقوای خالص و پاکیزه است.
- همخوانی گروه رسائل ویژه عیدغدیر «به شادی و شعف، سماء و اهل زمین که مصطفی روی دست گرفته دست علی می رسد از عرش برین روی قلب روح الامین بر گل نور آیه دین»
فرمت: MP3
زمان: 2 دقیقه و 52 ثانیه
حجم: 717 کیلوبایت
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار،ج51،ص73.
2. حکمت 376 نهج البلاعه
3. خطبه 14 ـ 109 نهج البلاغه
4. حکمت 105 نهج البلاغه
5. نامه 139 ـ 53 نهج البلاغه
6. نامه 3 ـ 69 نهج البلاغه
7. خطبه 1 ـ 42 نهج البلاغه
8. رجال الکشِّی،ج1،ص299 ــ أعلام الدین،ص448