برای پسرم که به آرزویش نمی رسد...!
(الی المولود المومل ما لا یدرک)[1]
«نامه ی آن پدری به سوی فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نخواهد آورد».
جوان است و آرزو بر جوان عیب نیست. دهها و صدها آرزو انسان و بویژه جوان را احاطه کرده و گاهی وجود او مجموعه ای از آمال و کانونی از آرزوها است و داشتن آرزو مهم نیست و موونه ای ندارد و چندان نیازمند به مقدمات نیست، عمده دست یابی به آرزوها است و مهم، رسیدن به خواسته ها.
و اینجا است که امام بزرگوار هشیار باش می دهند که این مظهر آرزوها؛ به آرزوی خود نمی رسد و به خواسته هایش دست نمی یابد.
آری او آرزوی چیزی را می کند که بدان دسترسی نیست و همواره انسان به چیز بسیار کم و ناچیز از خواسته هایش دست می یابد و عمده آرزوهایش را با خود به زیر خاک می برد و ای کاش از آغاز کار بفهمد که رنج بی اثر می برد و نیروی خود را به هرز می دهد و از این نقطه ی بینش عالی، همت خود را صرف اموری کند که امدادگران غیبی او را در وصول به آن امور، مدد کرده و یاری نمایند
آرزوی جوارالله و درخواست قرب الله کند تا خداوند با هدایت آسمانی خود او را رهنمون شود و در نتیجه به مراد خود نائل آمده و کمیاب گردد.
پی نوشت ها:
مأخذ: به سوی مدینه فاضله، علی کریمی جهرمی
1. نامه 31 نهج البلاغه؛ به امام حسن مجتبی سلام الله علیه؛ زیباترین نامه به جوان