فعلا بهانه دارم؛ تا بعد!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز : یکشنبه
سفره داران: امیرالمؤمنین امام علی و صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما
* در محضر میزبان:
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
«کسی که برای خداوند تعالی خاضع شد. همه موجودات در برابرش خاضع خواهند بود.»(1)
-- فعلا بهانه دارم؛ تا بعد! --
در میان مردم کوفه و نیز سپاهیان حسین علیهالسلام کسانی بودند که به بهانههای مختلف یا به علتهای گوناگون، توفیق نیافتند که با امام علیهالسلام همراه شوند و به فوز شهادت نایل گردند. بررسی بهانهها و علل این محرومیتها برای ما بسی عبرت آموز است.
1 - ثروتمندان بیدرد
«هلال بن نافع» و «عمروبن خالد» از کوفه آمدند و خدمت امام حسین علیهالسلام رسیدند و امام از آنها در مورد کوفه سؤال کرد. و آنان گفتند: «اما الاغنیاء فقلوبهم الی ابن زیاد و اما باقی الناس فقلوبهم الیک...»
مردم ثروتمند قلبهایشان با ابن زیاد (حاکم کوفه) است اما بقیهی مردم (فقرا و افراد متوسط) دل هایشان با توست.(2)
2 - حرام خواران
امام حسین علیهالسلام در مورد علل انحراف مردم و هدایت نشدن آنها میفرمود: «ملئت بطونکم من الحرام فطبع علی قلوبکم». شکمهای شما از غذاهای حرام پر گشته از این رو بر قلب های شما مهر گذاردهاند.[و چیزی را درک نمیکنید](3)
3 - کسانی که حق الناس بر عهده آنها بود
امام حسین علیهالسلام با صدای بلند اعلام فرمود که: «لا یقتل معی رجل علیه دین» هر کس به مردم بدهکار است، برای جنگ با من همراه نشود(4)
و این مطلب اهمیت حق الناس را نشان میدهد و هشداری است به پیروان و عزاداران حسین علیهالسلام که به حقوق دیگران احترام بگذارند تا حسینی شوند.
4 - بیتوفیقان شب عاشورا
عدهای تا شب عاشورا ماندند ولی توفیق شهادت و جنگ در رکاب امام علیهالسلام را نیافتند:
وقتی امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا خبر شهادت خویش را اعلام کرد و بیعت خویش را از یارانش برداشت، مردم ده نفر و بیست نفر و... رفتند و فقط هفتاد و دو نفر ماندند.(5)
آری گاهی انسان تا آستانه سعادت ابدی میرود ولی پایش میلرزد و تعلقات دنیوی و دلبستگیها و گناهان مانع استقامت و پایداری او میشود از این رو باید همه از خدا بخواهیم که اللهم افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا خدایا پیمانه صبر و پایداری بر ما فرو ریز و قدمهای ما را محکم فرما: و ما را در آزمایشها و دو راهیها در هنگام تصمیم گیری موفق فرما.
5 - طالبان دنیا و حکومت
در توقفگاه «زباله» وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را دادند و امام بیعت خویش را از همه برداشت گروهی از حضرت جدا شدند و رفتند(6)
6 - بهانه جویان
افرادی در صحنه عاشورا بودند که با بهانهها رفتند و حاضر نشدند در خدمت امام علیهالسلام بمانند، جنگ کردند و شهید شدند. بهانههای این افراد عبارت بودند از:
برخی میگفتند: بدهکاری دارم و عیال وار هستم
برخی میگفتند: دخترم را در کوفه جا گذاردهام و بر او میترسم.
میترسم خانهام را ویران کنند (بهانه عمر بن سعد)
میترسم اموالم را مصادره کنند (بهانه عمر بن سعد)
بر زن و فرزندانم میترسم (بهانه عمربن سعد). (7)
و جالب اینکه امام علیهالسلام همه بهانه های عمربن سعد را رفع کرد و سلامت خانوادهی او را تضمین نمود.
و فرمود: خسارت مالی تو را جبران میکنم، ولی باز هم دست از یاری امام کشید.
7 - افراد گناهکار و بد سابقه که توبه نکردند
امام علیهالسلام شخصا عبیدالله بن حر جعفی را دعوت کرد ولی نپذیرفت و شمشیر و اسب خود را به امام پیشکش کرد که حضرت قبول ننمود. او که سابقهی راهزنی داشت راه شقاوت را پیمود.(8)
ولی دیگر بس است این جدایی و تنها گذاردن ها...
شمشیر بر گلوی امام زمان گذاردن و امر و نهی کردن ها...
فروختن کیمیای محبت امام زمان به ثمن بخس و وی را در گرگ آباد ذلیلان دنیا رها نمودن ها...
باید غربال شویم...
باید این دل وامانده، تکلیفش را با خود یکسره کند...
مبادا این آخرین ذخیره الهی را نیز به مسلخ بکشاند...
مبادا در نقطه اوج، کاغذ پاره هایی را به اسم قرآن بر نیزه سازند و قرآن مجسم را نبینند...
مبادا... و مبادا... و مبادا...
یاد کلام آقایم می افتم که فرمود:
« از علت غیبت من سؤال نکنید. چون خداوند عزوجل فرمود: ای مؤمنین! ار آنچه شنیدنش ناراحتتان می کند، سؤال نکنید؛ اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُم»(9)
عاشورا هم اوج حماسه است و هم اوج تراژدی. چشم تاریخ، چنین حماسه شکوهبار و چنین تراژدی خونرنگی را، در سراسر حیات بشر، هرگز ندیده است. رامایانه و ایلیاد و اودیسه و انهئید و شاهنامه و هملت را چه جای قیاس با کتاب عاشورا؟
عاشورا، حماسه است؛ از آن رو که امام حسین علیه السلام یکتنه و بیسلاح، رویاروی حکومتی سفّاک ایستاد. به یزید دست بیعت نداد و گفت: کسی مانند من، با کسی مانند یزید، بیعت نخواهد کرد.(10)
در مقابل زور، گردن خم نکرد و تن به ذلّت نداد و آشکارا گفت: مرگ با عزّت بهتر است از زندگی با ذلّت.(11)
ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ امّا همه زخمها در جلوی بدنش بود. بدان رو که به دشمن پشت نکرد.(12)
درباره تعداد شهدای کربلا اختلاف است: از 73 تن تا نزدیک به دویست نفر و بیشتر گفتهاند. سخن من در این باره نیست، بلکه در این است که امام حسین علیه السلام با همه هستیاش کشته شد؛ کم یا زیاد. کمال جود به بذل موجود است و آن حضرت همه موجودی خود را در این حماسه داد. کسی از یاران و خویشانش نبود تا کشته نشود؛ نه اینکه بود و کشته نشد. پس تعداد شهدای کربلا نه 73 نفر، که «همه نفر» است.
هنگامی که گفته میشود تعداد شهدای فلان مبارزه چند هزار نفر بودند و تعداد شهدای کربلا 73 نفر، این رقم اندک مینماید. حال آنکه چنین نیست و شهدای کربلا همه مجاهدان کربلا بودند. در آنجا همه حاضران کشته شدند و لذا تعداد شهدا «همه تن» هستند. تأکید بر عدد شهدای کربلا، عظمت این حماسه را نشان نمیدهد، بلکه اگر عنایت شود که در آنجا همگی به شهادت رسیدند، میتوان دریافت که این حماسه چسان عظیم بود. سیلونه مینویسد:
در همه ادوار و در لوای انواع حکومتها، بالاترین کار روح، این است که خود را نثار کند تا خود را بجوید؛ خود را فنا کند تا خود را بازیابد. انسان چیزی بجز آنچه میدهد، ندارد.(13)
و امام حسین علیه السلام نه تنها خود را نثار کرد، که همه یاران و خویشانش را. از میان شهدای کربلا، در حدود شانزده نفر از خانواده آن حضرت بودند؛ از برادرش، که دستش بود، تا فرزندش، که چشمش بود.
پیران و پاسبانان وضع موجود و سازگاران با روزگاران هر چه حضرت را اندرز دادند که بنشیند و صبر پیش گیرد و با مشت به مصاف درفش نرود، کارگر نیفتاد و با کمترین عِدّه و عُدّه، بزرگترین حماسه تاریخ را رقم زد و به همه انسانهای در پس خود، آزادگی و ستمسوزی و ایستاده مردن را آموخت؛ مردنی که زندگی بدان غبطه میخورد. راستی را چه حماسهای بلندتر و ژرفتر از عاشورا؟ حماسهای زمینی که در همین خاکدان پستی و پلشتی رقم خورد؛ امّا چندان شگفت و شگرف است که افسانه و اسطوره را میمانَد.(14)
حضرت علی (ع) در جایی میفرماید:
«آیا هیچ آزادهای نیست که این نیمخورده (دنیا) را برای اهلش واگذارد؟ یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید».
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خودش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
نهضت عاشورا، جلوه بارزی از آزادگی امام حسین سلام الله علیه و خاندان و یارانش است که بعضی از موارد آن به عنوان نمونه اشاره میشود:
وقتی میخواستند به زور از آن حضرت برای یزید بیعت بگیرند با ردّ درخواست آنها اینگونه فرمودند:
«نه بهخدا سوگند نه دست ذلّت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنها میشوم».
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود، آن حضرت از میان دو امر؛ یعنی شمشیر یا ذلّت مرگ با افتخار را پذیرفت و فرمود: «هیهات منّا الذلة».
روح آزادگی امام علیه السلام سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمهها فریاد برآورد: «اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمیهراسید، لا اقل در دنیای خود آزاده باشید».
فرهنگ آزادگی در میان یاران امام هم کاملاً مشهود بود، حتی «مسلم» پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز هنگام رویارویی با سپاه ابنزیاد رجز میخواند که: «هرچند که مرگ را چیز ناخوشایند میبینیم، ولی سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشته نشوم».
جالب آنکه همین شعار و رجز را عبدالله پسر «مسلم» در روز عاشورا هنگام نبرد با دشمنان میخواند و این نشاندهنده پیوند فکری مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
مصداق بارز دیگری از آزادگی، حرّبن یزید ریاحی است و همین صفت او را از دوزخ نجات داد و راهی بهشت کرد و چون به شهادت رسید سیدالشهدا سلام الله علیه بر بالینش حاضر شد و او را حرّ و آزاده خطاب کرد و فرمود: «تو آزادهای، همان گونه که مادرت نامت را حرّ گذاشت».
اگر آزادی خواهان در راه استقلال و رهایی از ظلم میجنگند، در سایه همین آزادگی است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است.
ظهور حضرت و سرور یاران او و نابودی دشمنانش، گامهایی است بسوی تحقق و اجرای دین الهی که هدف از خلقت انسان است. برای تحقق حکم خدا، ابتدا باید بدعتها معرفی و از میان برداشته شوند، و آنجاست که دین خدا با همان طراوت و تازگی همیشه جلوه میکند. آن روز است که دستورات الهی بدون ترس از هیچ ظالمی عرضه میشود و هر مطلب حقّی علناً اظهار میشود و این بالاترین آرزوی انبیا و اولیای خدا بوده است. در دعاها به ما آموختهاند که بگوییم:
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدّاعِیَ إِلی کِتابِکَ وَ الْقائِمَ بِدینِکَ، مَکِّنْ لَهُ دینَهُ الَّذِی ارْتَضَیْتَهُ لَهُ...
خدایا حضرت مهدی علیهالسلام را دعوت کننده به قرآنت و بپا دارنده دینت قرار ده، و در دینت که مورد رضای تو است به او امکان بده.
خدایا دینت را به دست او ظاهر فرما تا دین تو بوسیله او و بدست او به تازگی و شادابی بازگردد و حق بصورت خالص عرضه گردد و باطل دور انداخته شود.
خدایا به نور او هر ظلمتی را نورانی کن و با پایه استوار او هر بدعتی را فرو بریز و با عزت او هر گمراهی را منهدم فرما.
خدایا بدست او دینت و سنت پیامبرت را ظاهر فرما تا چیزی از حق از بندگانت مخفی نشود. خدایا حق را با او بپادار و باطل را خرد کن و سنتهای پیامبران را بوسیله او زنده فرما و حکم بیامبرت را احیا کن و آنچه از دینت محو شده و آنچه از احکامت تغییر یافته بوسیله او تجدید فرما، تا آنکه دین تو توسط او و بدست او به حالت اصلیِ تر و تازه و خالص و صحیح خود بازگردد، بطوری که انحراف و بدعتی در آن نباشد.
خدایا دین را بعد از گوشه گیرشدن بدست او عزت عنایت کن و حق را پس از خاموشی بدست او مورد اطاعت قرار ده و ظلمت را بدست او به درخشندگی تبدیل کن و غم و غصّه را بدست او زایل فرما.
خدایا بوسیله ولیت قرآن را زنده کن و حدود تعطیل شده و احکام مهمل مانده را بدست او بپادار، بطوری که حقی باقی نماند مگر آنکه علنی شود.
خدایا چنان فراهم کن که او هر باطلی را بیابد پاره پاره کند و حق را بر کرسی بنشاند و آن را محقق سازد. خدایا او را تجدید کننده آنچه معطل مانده از احکام کتابت و برپا کننده آنچه از پرچمها و علائم دین و سنت پیامبر صلیاللَّهعلیهوآله وارد شده قرارده.
آمین یا رب العالمین
ـ سینه زنی[واحد] ـ جواد مقدم ـ شب سوم محرم 1435 (1392) : «همه حاجت من همینه امیرم حسینی بمونم حسینی بمیرم نمک خورده سفرتم شاه بی سر همه هستیمو گرفتم ز این در ز یادم نبر اون نفسهای آخر یه نوکر بجز اربابش کیو داره چشام منتظر لحظه احتضاره که آقام بیاد پا رو چشام بذاره...»
فرمت: MP3
زمان: 6 دقیقه و 20 ثانیه
حجم: 2979 کیلوبایت
پی نوشت ها:
1. غررالحکم،ج5،ص168.
2. موسوعه کلمات الحسین علیه السلام،ص348
3. همان،ص422.
4. همان،صص417 ـ 418.
5. همان،ص399 به نقل از منابع متعدد
6. همان،ص348.
7. همان،صص 378 و 379
8. بحارالانوار،ج44،ص315 و موسوعه،ص365 و 368.
9. الغیبة،شیخ طوسی،ص176 ــ سوره مبارکه مائده،آیه176.
10. بحارالانوار،ج44،ص325
11. همان،ج44،ص192
12. همان،ج45،ص82
13. نان و شراب،ص435. آندره ژید نیز می گوید: « از خود گذشتگی سرانجام هرگونه اثبات وجود است. آنچه تو در خویش ترک می گویی، هستی می پذیرد. آنکه در پی اثبات وجود خویش است، هستی خود را نفی می کند. آنکه از خود بگذرد، هستی خود را اثبات می سازد.» __ آندره ژید، مائده های زمینی و مائده های تازه،ص272. این سخن در کتاب مائده های تازه آمده است.
14. برگرفته از : «از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه»،محمد اسفندیاری